عشق آتشین من یه کلبه پر از عشقولانه ها
| ||
|
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ... موضوعات مرتبط: داستان های خواندنی برچسبها: عشق اتشین منداستان کوتاهداستان خواندنی ادامه مطلب [ سه شنبه 21 شهريور 1391
] [ 11:34 ] [ hot lover ] |
|
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |